نه اونقدرا پیچیده
مثلا دوس داشتم یه اتفاقی بیفته ولی درعین حال امید زیادی داشتم بهش اینطوری که انگار میدونم حتما میفته و من فقط منتظرشم (به نوعی اون آینده مطلوبم رو مرور میکردم)
بعد پیش خودم فکر میکردم حالا مثلا تو اون موقعیتم و دارم با اون موقعیت کاری رو پیش میبرم
حتی به راه هایی که میتونه اون شرایطو رقم بزنه هم فکر میکردم که خودمو قانع کنم این اتفاق شدنیه پس بذار بهش فکر کنم
خیلیاشم چیزای خاصی نبوده ولی شبیه به تصوراتم پیش رفته
اینم نبود که بخوام حتما اتفاق بیفته حتی یه جاهایی میگفتم اصن مهم نیس چی بشه ولی من دوست دارم اینطوری بشه یا اینطوری خیلی خوبه بذار فکر کنم اتفاق افتاده چه بیفته چه نیفته من بهش حس خوبی دارم پس بهش فکر میکنم
نیاز نیس مثل یه تکلیف بهش نگاه کنی و هر روز بهش فکر کنی کافیه بهش مطمئن باشی و فقط برای پیدا کردن حس خوب خودت هروقت بهش نیاز داشتی تصورش کنی