سلام من کارمندم و خودم بچە ندارم دو سالە ازدواج کردم
خانوادە پدرم خیلی سمی هستن و پر دعوا و افسردگی و بدبختی
یە داداش کنکوری دارم کە بە شدت معتاد بازی کامپیوتری و گوشیە و افسردە و خجالتی بود شدید
من مسئولیتشو قبول کردم و آوردم پیش خودم
در ضمن من شهر دیگه هستم
آوردمش بردم دکتر روانپزشک و الان تحت درمانه و حال روحیش خیلی بهتره
منم دخترخالم پیشمه
خیلی سخت و استرس زاست
خب؟
همسر تون مخالفتی نکرد برادر تون رو آوردین ؟
ترک تحصیل کرده بود با بدبختی راضیش کردم درس بخونه و انقد سرش حرص خوردم یه ماه افتادم پریود و خوابم مختل شده و پر استرسم و کلی بیماری گرفتم از حرص
اما الان درس میخونه ولی با حرص دادن من و عین بچه یک ساله باید دائم رو سرش باشم کە گوشی نگیرە دست حتی شبا تا دیر وقت مجبورم نخوابم کە سر تایم گوشی بردارە
الان تا یە لحظه کلید رو در جا بزارم میره گیم نت و برنمیگرده و فقط بخاطر آتاری درس میخونه یعنی بهش قول میدم یکم بخونه بعد لپتاپ بدم دستش... لپتاپ صفر گرون خریدم شده اسباب بازی دستش .....یک لحظه غفلت کنم نمیخونه اما با حرص خوردنم میخونه روزی ۶ ساعت
دکترش میگه خیلی عجیبه تونستی درس خوانش کنی و ۴ ماهش مانده به کنکور
ولی من انقد حرص میخورم عذاب میکشم همیشه اعصابم خورده و این اعصاب خوردیا باعث کل اختلاف با همسرم شده
در ضمن همسرم کارش شهر دیگس زیاد خونه نیس برا همین راضیه داداشم اینجا باشه تنها نباشم
توروخدا شما باشین چیکار میکنین از یه دور دلم نمیاد میگم ۴ ماهش مانده از اون ور زندگیم مختل شده
خدا خیرت بده
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
16 ثانیه پیش
16 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
