بچه ها من خیلییی بچه ک بودم خیلی نادون و بی عقل بودم چون خیلی بچه بودم بعد یکی از پسر بچه های فامیل همسن خودم ببخشید اینو میگم دست میکرد تو ش.رتم یا از رو لباسم خودشو میمالید بم😐بچه ها بش فکر ک میکنم آتیش میگیرم چرا حالیم نمیشد بعد اون پسر بچه هه منو دوست داشت جلو بچه های همسن خودم میدیدی بغل و بوس و اینا میکرد منم خو بچهههه حالیم نمیشد عقل نداشتم 😐وااایییی بچه ها الان دارم میمیرم از حس بد از حس سرزنش کردن ب خودم و استرس ک چرا یکی نبود راهنمام کنه😭😭بعد الان بزرگ ک شدیم روم نمیشه نگا خودش یا هم سن بالایی ک دیدن بکنم 😐😭 واییییی بچه ها چیکار کنم ازین فضا در بیام
|•یاسمنم•| |•پیوسته در تاریخ ساعتی فرا میرسد که در آن، آنکه جرئت کند و بگوید دو دوتا چهارتا میشود، مجازاتش مرگ است•| |•از دور ریختن قواعدی که به من تلقین شده بود، آرامش مخصوصی در خودم حس میکردم•| goftino.com/c/xJbnEE