همسر من هم مادرشو دوست داره هم منو هر کدوم رو در جایگاه خودمون و اصلا بچه ننه نیست که بخواد منو هیچی حساب کنه و از مامان و خانوادش نظر بگیره و دخالتشون بده تو زندگیمون
البته که مادرش خانم محترم و خوبیه و برای همین پسراش هم انقدر آقا و خانواده دوستن
مرا عهدیست با ماهی ؛ که آن ماه آنِ من باشد / مرا قولیست با جانان ؛ که جانان جانِ من باشد 🫂♥️ .خیاطم🥹🪡🧵
اخلاقشون از همه مهم تره دیگه انگار تلاشی نمیکنن برا خوشحال کردنت توو دوره نامزدی یه سره در تلاشن هی زنگ حرف پیام ولی بعد عروسی یهو همش فروکش میکنه بچه دار میشی بد تررررررر منو شوهرم که به حدی از هم دور شدیم بیشتر دعوام باهاش سر اینه که میاد خونه سکوت حرف نمیزنه سرش تووگوشی توجه نمیکنه یا میخوابه کلا زندگی فقط دوران نامزدی بعدش مسخره میشه برا من خانواده اش بعد عروسی خیلی یهو دخالت هاشون شروع شد مامانش بهش میگفت زنت حجاب نداره به زور میخواستن سر من چادر بکنن انگار دو سال عقد نامزدی اینا گور بودن خیلی چیزا بعد عروسی نمایان میشه
من عک میکردم شوهر کنم شوهر از سر کار میاد میاد تو اشپزخونه بغلم میکنه باهم شام میخوریم حرف میزنیم عشق میکنیم ولی میاد داره بادگوشی حرف میزنه با کله سلام میده شام میخوره سرش تو گوشیه یکم با بچه بازی میکنه اونم کم بعدم میخوابه میگه خب خسته ام چه کار کنم انگار من میگم نخواب
کلا فانتزی فکر نکن مثل من ضد حال میخوری من افسردگی گرفتم دیگه هیچ انگیزه ایی ندارم برا زندگی چون خیلی ادم احساساتی هستم
وای دیانا منم خیلی احساسیم🥲🥲🥲 اتفاقا خیلیییی تصور میکنم حالا نه اینکه همش بغل کنه اما به موردی ک ...
منم همش دوست داشتم بگه عشق دوست دارم وای نفسم هی قربون صدقه بوس بغل ناز نوازش ولی متاسفانه توویه خانواده بی احساس متولد شده که باباش کنار باباش نمیشینه اصلا عجیبن من تا نامزد کردم کرونا شد نتونستم خیلی برم خونشون اشنا بشم بعد عروسی دیدم اه چه زندگی سردی دارن اصلا بلد نیستن ابراز علاقه کنن الکی نبود نامزد منم خیلی سخت بیان میکرد اونم از،بس بهش گفتع بودم چیا دوست دارم ولی بعدش انگار خسته شد از این حرفا از،بس نشنیده
فک کن من گریه کنم بگم دلم تنگ شده برات میگه این همه اشکو چطوری میاری اشک تمساحه