پدقیقا نمیدونم همه چی از کجا شروع شد اعتقادات خدا کم کم تو ذهنم رفت محو شد الان هروقت به نعمتها پی میبرم یه صدایی تو ذهنم میگه نه خدا این نیست وجود نداره احمقه
بی توجه کنار گذاشتمش حالا الان یه چیز بدتر تو ذهنمه دقیقا دارم عین فرعون میشم که انگار من خدام 😔
بارها بی توجهی کردم بارها گفتم ساکت روز به روز بدتر شده دیگه از خودم متنفر شدم انقدر از خدا خجالت میکشم با این افکارم الان متوجه شدم دیگه خود سابقم نیستم
خودمو برتر از دیگران میدونم حس میکنم تو گذشته گناه های زیادی کردم ولی یادم نمیاد انگار کوچیکه ارزش نداره
نمیدونم چیکار کنم بدی هامو یادم بیاد که جبرانش کنم چیکار کنم این افکارم بره