عدسی یا آش رشته رو داغ داغ بریزی توی کاسه و ببری بیرون برای شام
بعدش هات چاکلت و کیک تازه و داغ
و همه اینها در کنار یار، میان برفها
کنار آتش
و اون هنگ درامش رو بیاره و بزنه
و من سرم رو بذارم رو شونههای عزیزش و مثل دیوونهها بخونیم و برقصیم و دم صبح توی سپیدهدم تنبور بزنیم و از آینده بگیم🫂❤️
آخ دلم براش تنگ شد🥰
جانِ من است او❤️ مردِ بینظیرِ من تا ابد دیوانهات خواهم ماند🫂