دوستم شمایید کمکم کنید
شوهرم میگه: هیچ انتظاری از من نداشته باش تا اینکه خودم بگم مگر در مورد غذا باشه.
نگو بریم بیرون اگرم گفتی باید تو زمانی بگی که من دلم میخواد برم بیرون
اما اگر برای پرکردن شکم باشه هر موقع خواستی بگو
تو خونه اگر کاری بود مثل ظرف شستن مبل تمیز کردن باید زمان سرحالی من بگی
منم میگم خب کی همش که یا خوابی یا میگی حوصله ندارم دوبار تکرار میکنم میگی کم بگو
یا میگی داری بهم زور میگی...
کافیه سرکارش به مشکل بر بخوره دیگه منم باید باهاش افسرده بشم...
اصلا نمیدونم با همچین مردی میشه بچه بزرگ کرد؟