دیشب تایپیک زدم که یه کاری کنید از شوهرم متنفر شم
دیشب جریان از این قرار بود که رفته بودیم خونه ی پدرم آقا خودشو گرفته هی تلوزیون رو نگاه میکنه مادرم مریض بود با اون حالش کلی تدارک دیده بود پدرم هی ازش پذییرایی میکرد اصلا جوری رفتار میکرد که به بقیه نشون بده که اصلا علاقه ای بین ما نیس آخرشم با اخم اومدیم بیرون منم واقعا دیگه مغزم سوت کشید من میگم هرجی بدبختی دارم تو خونه ی خودمون باشه بعد از 2 ماه اومدی اینجووووریی اخه؟حالا چند ماه پیش یه مهمونی بود خونه ی مادرشوهرم شوهرم قبلش سریع به من پرید و سرم داد زد الکی چون اعصابش خورد بود من تازه ارومش کردم و رفتیم اونجا اصلاااااا به روی خودم نیاوردم و چقدر اونجا تحویلش گرفتم از رفتار های خودم میسوزم واقعا....ایشون میاد خونه ی پدر مادر من اصلا به خودش نمیرسه همینجوری شلخته میخواست بیاد اما وقتی میخواد بره خونه ی پدرش هم من هم اون حسسسسسسسابی با خودمون پیرسیم از اینکه انقدر فرق میذاره حرص میخورم
من واقعا خسته شدم یه روز اینحوری یه روز فحش و توهین یه روز کتک کاری خوب مگه چقدر توان دارم ازش متنفر نشم
حالا دیشب اومده میگه تو هر وقت پول داشته باشم و اینکه من با پدر مادرت خوب باشم خوبی اگه اینجکریه برو دنبال چیزایی که میخوای برای چی موندی برو
واقعااا از این حرفش زورم گرفت