سلام من دیشب خواب دیدم یه عروس و داماد میخاستن عقد کنن من نمیشناختمشون. من هم با چند نفر دیگه ایستاده بودیم نگاه میکردیم. وقتی عقد تموم شد اون آقای داماد شروع کرد به شکلات دادن به دیگران از سر سفره عقد اما به من نداد. یک نفر کنارم بود گفت این دختر مجرد هستش ازدواجش جور نشده سنش بالاست. اون آقای داماد دستش رو دراز کرد یه شکلات از سر سفره به من داد و گفتش باید بره پیش دعانویس اما من دعانویسی نمیشناسم .منم بهش گفتم پس قرآن چی میشه .با دلشکستگی گفتم اگه قرآن برام کاری نکنه و برم پیش دعانویس دیگه قرآن رو قبول ندارم 😪