من با دوستام چند وقت پیش رفته بودم خونه باغ یکیشون که بخاطر اینکه با نامزدم اون تایم قهر بودم بهش نگفتم
دوستام بغل استخر نشسته بودن چایی میخوردن هوام خنک بود دیگه اصلا و ابدا داخل نرفتیم چندتا عکس انداختیم یکی از دخترا مثل اینکه استوری کرده این پسره ام دیده ( خیلی محل زندگیمون کوچیکه سر همه تو زندگی هم دیگست)بعد هم باشگاهی نامزدمم هست امشب به نامزدم گفته اره دخترای درستی نیستن فلانیا نزار خانومت باهاشون برگرده،بعد شوهر منم گفته زن من اصلا دوست نداره همجام با خودم میاد،بعد گفته نه بابا اونروز تو استوری فلانی که با هم بودن حتما من اشتباه دیدم
بعد مام دیروز یه دعوای شدید با نامزدم کرده بودیم اصلا حرف نمیزدیم الان زنگ زد به مادرم هرچی بلد بوده و نبوده بار من کرده گفته انگشتر و هرچیم دادیم دیگه پس بفرستید همهچیز تموم شده من نتونستم دختر شمارو جمع کنم تو محل از دستش نمیتونم سرمو بلند کنم و صدتا حرف بدتر از این
الان چه خاکی بریزم سرم
بیاد خونه میدونم تیکه تیکه ام میکنه
از ترسم اصلا هرچی زنگ میزنه جواب نمیدم میدونم جواب بدم میخواد بگه دیگه تموم و فلان
من دوست ندارم تموم بشه
چیکار کنم اروم بشع؟
بگم نرفتم؟ عکس و شاید ندیده