پیرم کرده، بدترین حس دنیا رو دارم ، من از یه خانواده ی خیلی مرفه اومدم همیشه تو بچگیم هررررر چی خواستم فراهم بوده ، بابام از سرشناس های شهر بوده ، الان هشت ساله زن اینم یکبار تفریح یا مسافرت نرفتیم ،امشب از خونه مادرش برمیگشتیم دخترم گریه کرد گفت ببرمون یه ذرت برامون بگیر ،با هزار غر زدن برد فقط برا دخترم گرفت برا من نگرفت،بحثم ذرت نیستااااا ،حاضر نیست یه بسته ی اینترنت هم بگیره برام ، یادم نمیاد چند سال پیش بوده که لباس گرفتم ، اصصصلا هم حوصله ی بحث و قهر و شکایت بازی ندارم ،فقط تبدیل شدم به یه آدم فوق افسرده ...
یه فکری به حال خودت بکنخودت هیچ اون بچه بیچاره چه گناهی کرده که واسه یه ذره باید التماس کنه
نمیدونم چرا انقد افسرده شدم که فقط مثل جنازه میوفتم یه گوشه و کاری به کار کسی ندارم . اصلا انرژی و توان دفاع از حقمم ندارم ، خانوادمم این شهر نیستن و غریبم اینجا