یروز نشسته بودم تو حال ناخودآگاه چشمم دید یه چیزی با سرعت رفت تو اتاق شب خواب بودم صدای پلاستیک سطل اومد گفتم باد پنکه بهت خوده تکون میخوره صدا میده دیدم پنکه خاموشه خوابیدم چند روز گذشته قبول کردم توهم بود تو اتاق داشتم درس میخوندم دیدم یه چیزی مثل میگ میگ اومد داخل بعد دیدم موشه داری از روی بالشت نگام میکنه جیغ کشیدم بابام اومد کل اتاقو زیر و رو کردیم پیدا شد از زیر در رفت تو اتاق بقلی اون اتاقم مال منه زیاد توش نمیرم بهم ریختس مثل انباری درو بستیم روش دیدم از زیر در اومد نگاه کرد رفت داخل با پارچه زیر درم بستیم خبری نشد ازش فردا چسپ کتابی گرفتم ساعت ۲ شب جیغ میزد دیدم گرفته بهش😂💔موشه از من میترسید من از موشه