امشب فامیلامون خونمون اومدن،اول سوپ کشیدیم گذاشتیم سر سفره، پیش غذا رو تموم کردن ما هنوز داشتیم تو اشپزخوته برنج میکشیدیم دست تنها من و مامانم یه نفر نگفت بیاین بشینین یا یکی بیاد کمک کنه میدونم مهمون نباید کار کنه ولی بخدا که ظلم صاحب خونه هم ادمه دیگه بالاخره ما داشتیم تازه شروع میکردیم اینا اخراش بودن بعد از شامم که
نباید سوپ و زود میبردین اول همه ی غذاها رو میکشیدین بعد
سوپ و همه غذا ها رو با هم میکشیدید و یدفعه می بردید
هیچی کمک نکردن انقدر خندیدن ولو شده بودن دوتا نمکدون گذاشتن اشپزخونه دوباره نشستن نه یه کمک کردن غذا هارو جمع و جور کنیم نه ظرف شستن
حالا ما میریم یجایی مهمونی مامانم انقدر میگه پاشو پاشو کمک کن اعصابم خراب میشه بعد اینه انگار ما نوکرشونیم یه ساعت ظرف شستم تنهایی از اونور عموم میگه یه چای به ما نمیرسه
دیگه میخواستم یدونه بزنم دهنش
توام میری خونشون کاری نکن
من خودمم خیلی دوس ندارم مهمون بیاد تو دست و پام و ظرفا رو بشوره ولی مهمونی میرم حداقل تعارف میکنم کمک کنم مگر اینکه خودشون اصرار کنن کاری نکن
حالا اشکال نداره میشه تحربه واست
همیشه همه چیزو سعی کن از قبل اماده بذاری مثل ظرف و ظروف و قاشق چنگال و…سردست باشه
تا سفره میندازه یکی
تو برو چیزا رو بکش
همه چیزو هم باهم ببر سر سفره تااذیت نشی
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
