حدود یکسآلع ونیم عاشق ی اقایی بودم ک نامزد کرده بودیم وازمایش ۲۰ روز مانده بود به عقدم ک من توگوشیش پیامای یک زن رو دیدم عصبانی شدم وگفت اینارو دوستم داده وبهش گفتم حرومزاده و ۲روز گوشیوخاموش کردم مادرش فهمید و مخالفت کرد وحالا دردشدیدی و دارم تحمل میکنم حدود۳ ماهه ک اصلاخوب نمیشم وفقط مرگمومیخوام ازخدا😔ایشون یدونه پسربودن و پدرهم نداشتن گفت من نمیتونم مادرمو ناراحت کنم اگه میشه همینطوری باهام باش ومن دیگه عاشق نمیشم