خستهام از «چطوری؟»های توخالی،از لبخندزدنهای دروغین،از تظاهر،از بخش اعظمی از زندگی.دلم میخواهد ورقی بچسبانم روی پیشانیام،رویش درشت نوشته باشد:«این آدم بریده است!رهايش كنيد ...>>همين.
خستهام از «چطوری؟»های توخالی،از لبخندزدنهای دروغین،از تظاهر،از بخش اعظمی از زندگی.دلم میخواهد ورقی بچسبانم روی پیشانیام،رویش درشت نوشته باشد:«این آدم بریده است!رهايش كنيد ...>>همين.
خستهام از «چطوری؟»های توخالی،از لبخندزدنهای دروغین،از تظاهر،از بخش اعظمی از زندگی.دلم میخواهد ورقی بچسبانم روی پیشانیام،رویش درشت نوشته باشد:«این آدم بریده است!رهايش كنيد ...>>همين.
غروبا که میشه روشن چراغا😃 میان از مدرسه خونه کلاغا یاد حرفای اون روزت میفتم که تا گفتی به جون دل شنفتم عجب غافل بودم من اسیر دل بودم من اسیر دل نبودم اگ عاقل بودم من یادت میاد به من گفتی چیکار کن گفتی از مدرسه اون روز فرار کن فرار کردم من اون روز زنگ آخر نرفتم مدرسه تا سال دیگر عجب غافل بودم من اسیر دل بودم من