من خیلی دلم میخواد هرشب انجام بدم ولی خب تنبلی میکنم یادم میره اولین بار که اینکارو کردم 18 یا 17 سالم بود مدرسه ای بودم و سال آخری با معلم درس تخصصی زده بودیم به تیپ و تار هم همه حتی خودم فکر میکردم میفتم اون درس نمیتونم دیپلم بگیرم دو ماه مونده بود مدرسه ام تموم شه همینجوری رندوم اومد تو ذهنم بابت چیزایی که دارم شکر گذار باشم دفتر برداشتم حتی بابت چیزایی که نه دلم ازشون راضی نبودمو دلم میخواست بهتر باشن شکر گذاری کردم مثلا گوشیم خیلی قدیمی و خراب بود ایرپاد نداشتم و ... دونه به دونه بابتش شکر گذاری کردم چندتای آخر جوری شکر گذاری کردم که انگار اون چیزایی که میخوام دارم مثلا گفتم خدایا شکرت دیپلم گرفتم خدایا شکرت گوشی خوب گرفتم و حالم بهتر شد دفتر بستم گذاشتم کنار چند ماه بعد دفترمو پیدا کردم دیدم دونه دونه همه چیزایی که میخواستم خدا بهم داده خودمم باورم نمیشد
همین روال بازم وجود داشت و مثال های مشابه خیلی هست خدا نمیزاره حسرت چیزی تو دل بنده اش بمونه مطمن باش