سلام مامانا . ..من وزن بچم توهفته 36 ،3200 بوده(خواهشا حرفای منفی نزنین که وایییی چقدر زیاده،من خودم میدونم زیاد رشد کرده و یک هفته بیشتراز سنش نشون میده)از فکر و خیال و استرس چند شبه خواب ندارم خیلی هم برام عجیبه چون من دیابت ندارم به اون صورت هم پرخوری ندارم...الان 36 و 3 روزمه...میخوام اول 37 هفته برم دکترم معاینه لگن انجام بده شاید باعث تحریک بشه و زودتر دنیا بیاد....چون میدونم اگر تا40 بمونه حدود 4500 میشه .منم قصدم زایمان طبیعیه و قطعا کار غیرممکنیه ...خواستم بدونم شما راهکارتون چیه که بچه زودتر دنیا بیاد؟؟!
من بچم توسی وشش هفته سه وپونصدوپنجاه بودمن سی وهشت هفته زایمان کردم که وزنش سه وهفتصدبود
خسته ام مثل سربازی که بشنود یک نفر از نامزدش دل برده/مثل یک افسر تحقیق شرافتمند که به پرونده جرم پسرش برخورده/ خسته مثل زنی راضی شده به مهر طلاق که پس از بخت بدش سوژه مردم شده است/ خسته مثل پدری که پسر معتادش غرق در درد خماری شده فریاد زده/ مثل یک پیرزنی که شده سربار عروس پسرش پیش زنش بر سر او فریاد زده /خسته ام مثل زنی حامله که ماه نهم دکترش گفته به درد سرطان مشکوک است/مثل مردی که قسم خورده خیانت نکند زنش اما به قسم خورده آن مشکوک است/خسته مثل پدری گوشه اسایشگاه که کسی غیر پرستار سراغش نرود/ خسته ام بیشتر از پیرزنی تنها که عید باشد نوه اش سمت اتاقش نرود/ خسته ام کاش کسی حال مرا می فهمید غیر از این بغض که در راه گلو سد شده است/ شده ام مثل مریضی که پس از قطع امید در پی معجزه ای راهی مشهد شده است
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
خسته ام مثل سربازی که بشنود یک نفر از نامزدش دل برده/مثل یک افسر تحقیق شرافتمند که به پرونده جرم پسرش برخورده/ خسته مثل زنی راضی شده به مهر طلاق که پس از بخت بدش سوژه مردم شده است/ خسته مثل پدری که پسر معتادش غرق در درد خماری شده فریاد زده/ مثل یک پیرزنی که شده سربار عروس پسرش پیش زنش بر سر او فریاد زده /خسته ام مثل زنی حامله که ماه نهم دکترش گفته به درد سرطان مشکوک است/مثل مردی که قسم خورده خیانت نکند زنش اما به قسم خورده آن مشکوک است/خسته مثل پدری گوشه اسایشگاه که کسی غیر پرستار سراغش نرود/ خسته ام بیشتر از پیرزنی تنها که عید باشد نوه اش سمت اتاقش نرود/ خسته ام کاش کسی حال مرا می فهمید غیر از این بغض که در راه گلو سد شده است/ شده ام مثل مریضی که پس از قطع امید در پی معجزه ای راهی مشهد شده است