سلام خوبید خیلی حالم بده گفتم بیام اینجا درد دل کنم.ما با داداشم اینا تو یه ساختمونیم ما طبقه بالا هستیم امروز عصری دخترن سراسیمه اومد گفت مامان مامان بیا رفتم دیدم زن داداشم و بچه هاش آماده شده بودن برن جایی و داشتن کفش میپوشیدند مثل اینکه.داداشم دم در تو ماشین منتظرشون بود دقیقا نفهمیدم ماجرا چیه وقتی رسیدم از بالا نگاه کردم دیدم زن داداش با مشت میکوبه تو پشت وکمر دخترش وهی بهش فحشای بد میده خیلی معذرت میخوام بهش میگفت بی پدر پدرسگ 🙊وبچه طفلک برا اینکه ما یا باباش متوجه نشیم بی صدا گریه میکرد و اشکاشو پاک میکرد من فقط از بالا دیدم واکنشی نشون ندادم اومدم تو ولی داغونم از عصر تا الان دارم دیوونه میشم نمیدونم چکار کنم قیافه بچه از جلو چشمم نمیره 🥹🥹
کلا خیلی بی اعصابه همش صدای جیغاش میاد بالا داداشم اصلا نمیدونه چون وقتی اون هست خیلی خودشو کنترل میکنه .اینقد ناراحتم که حد نداره کلی دخترمو دعوا کردم که چرا بهم گفت
میتونی ی بار باهاش حرف بزنی و ببینی چه مشکلی دارن با هم ؟
نه اصلا نمیشه .ازیناست که دنبال حاشیه ست .میترسم اختلاف بیفته بین خودمو و داداشم یا بره به داداشم بگه چهار تا بذاره روش بعد بگن دخالت کرد وزندگی شونو خراب کرد .
کوچیک تر که بود چند بار انداختش تو دستشویی درو بست .حالا فکر نکنید دیوونه ست کاملا عادیه نمیدونم چرا گاهی اینکارو رو میکنه زندگی مشترکشون هم خدا را شکر عادیه مشکلی ندارن .هی خودمو دلداری میدم میگم اون مادرش صد برابر بیشتر از تو دوستش داره بالاخره مادره حتما بعدا از دلش در میاره ولی بازم آروم نمیشم