جوریه که فامیلا تو جمعایی که میخوان خوش باشن و راحت باشن و بزنن و برقصن به ما نمیگن بیاین
نمونش همین چن وفت پیش عمم و عمدم باخانواده رفته بودن باغ بزن و برقص بعد دخترعموم از قصد فیلمشو نشونم میده که حرص بخورم و غیر مستقیم بهم بفهمونه که شماها اضافه این و بدون شما بهمون خوش میگذره که البته حقم دارن مشکل همش از بابای منه
این یه گوشه از کاراشه کلی سرحجاب منو تحقیر کرده که نفرینت میکنم و خاک توسرم با این بچه بزرگ کردنم و اگه یه پسر بیاد خاستگاریت میگم دختر من بی لیاقته و.....
من کاری با عقایدش ندارم مشکلش اینه که عقایدشو به همه تحمیل میکنه من نماز میخونم بقیه هم باید بخونن من حجاب دوس دارم بقیه هم باید سفت و سخت رعایتش کنن من روزانه وصیت شهید میخونم بقیه هم باید بخونن و هززاااارتا چرت و پرت دیگه
همه هم بهش تیکه میندازن این منم که اژ خجالت اب میشم خودش که به خودش و عقایدش افتخارم میکنه
بعد اینا سه بچه بودن ینی بابای من و عمم و عموم
از بین سه تاشون فقط بابای من اینجوریه و جالب اینجاس من که بچه ی بابام باشم از بچه های عموم و عمم خیلی داغون ترم از همه لحاظ چون همیشه همه چی بهم زور شدع تحمیل شده منو از همه چی متنفر کردن انقد کنترلم کردن که شدم یه ادم بی اعتماد بنفس و بی عزت نفسی که از خودش متنفره!!!کل عمرم هدر رفت کلللش همشم بخاطر بابامه منکه هیچوقت نمیبخشمش هیچوقت