خیلی تنهام خیلی تو دلم کلی غصه دارم که دیگه تحملش برام سخته تحمل حمل این همه درد ندارم. نه دوستی دارم نه کسی از روز اول پدر شوهرم همه ی آرزو های دخترونه رو ازم گرفت. هیچ برام نزاشت تمام آرزو هام با خاک یکسان کرد از آنجا دلم غصه داره هر جا میرم خونه هر تازه عروسی میرم دلم میترکه هرچی آرزو داشتم مانده تو دلم نمیدونم چیکار کنم هیچ کسی هم ندارم باهاش درد دل کنم تا اروم بشم سه ساله ثانیه ثانیه اش درد کشیدم
یه آرامش میخوام دلم میخواد یه تصادف بکنم کلا یادم بره چی گذشته این 5سال خیلی درد کشیدم میشه برام از خدا آرامش طلب کنید