تصور من از زندگی و آدم هاش خیلی قشنگ و رویایی بود من نمیخوام هیچ آدمی دوروبرم باشه چه دختر چه پسر میترسم آسیب ببینم دلمو بشکنن😔
چشم دیدن خواهر خودمو ندارم بدجوری دلم رو شکسته با حرفی که پشت سرم زده هیچ جوره دلم صاف نمیشه و فراموش نمیکنم من تا الان یه تو بهش نگفتم ولی اینسری حتما باید جوابشو بدم.
از این ور دارم از همکلاسی های بیشعور و بدجنسم میکشم که با حرف ها و رفتار هاشون ناراحتم میکنن شدیداً دوست دارم تو یه دوره ی دیگه ای به دنیا میومدم دهه هفتادی میشدم کاش اینجور میشد من با هم سن و سالام خیلی فرق دارم روش تربیت مادرم سفت و سخت بوده من از این ور بوم افتادم اونا از اونور بوم تو مدرسه مون چاقو کشی میشه فقط یه هفته اخراج میکنن مثلاً این مدرسه تو بهترین جای شهرمونه خیر سرشون دانش آموزا رها و آزادن