امروز جمعه شوهرم از صبح پارکینگ کار داشت بالاخره ۴ اومد خونه با هم ناهار خوردیم.چون با مامانم و بابام سر مسائلی قهرن من خودم میرم میام خونه مامانم با بچم.و ی اخلاقیم داره شوهرم روز جمعه حساسه با دختر خاله هام تنهایی بریم بگردیم اعتقادش اینه روز جمعه واس خانوادس. بهش گفتم برم خونه مامانم با ماشین گف اره بردار برو ولی قصد من این بود ک با دختر خاله هام بریم بیرونی کافی شاپی پاساژی.و چون میدونستم شوهرم میگ نه بهش نگفتم و گفتم میرم خونه مامانم واقعیتش پسرم گذاشتم خونه مامانم ماشینم پارک کردم رفتیم با دختر خاله هام پاساژ گردی و شوهرمم بهم زنگ نمیزنه میدونه دیگ خونه مامانمم خلاصه رفتیم من خیلی وقت بود دنبال دیوارکوب حصیری میگشتم خلاصه یجا پیداش کردم چشمم خورد بهش گفتم وای پیدا کردم خلاصه چه ذوقی و فلان.اقا مادرم بچرو برده خونه مامانش بهم گف ببرم گفتم باشه.منم تنها برگشتم خونه ب مامانم گفتم بچه رو ۱۰ میاری تحویل میدی گف باشه.اقا من اومدم گفتم ببین چیا خریدم دیوار کوبامو ببین خیلی خوشگلن آقا این شروع کرد اینا چیه پولاتو هدر دادی تو زن زندگی نیستی فلانی بهمانی من نمیذارم بزنی دیوار اجازه نداری و فلان.خیلی ناراحت شدم هی گف عقل نداری دیوانه ای ب چی پول دادی گاهی گف بچه کو اون مادرت دست از سر زندگیمون برنمیداره خلاصه از هرجاااا بهونه آورد دیگ ماشینو دستت نمیدمو بازار میرفتی بهم میگفتیو مادرت نرفتیو رفتی پاساژ چیزای چرت بخریو مادرت بگو بچرو بیاره و فلان خلاصه دیوار کوبارو نذاشت بزنم منم اونارو گذاشتم رو مبل الان خابیده چکار کنم من کار اشتباهی کردم؟بخدا ۱ تومن پولشون دادم۰۰😔😔😔😔😔خیلی ناراحتم کاش نمیخریدم پولمم هدر نمیرفت خیلی غیر قابل پیش بینیه حالا اخلاق گوهیم داره بگه نه تا آخرش میره.حالا نمیزنه ک ب دیوار پولم رفت ب فنا اونا هم جلو چشام😔😔😔😔😔😔
مشخصه هردو خسیسین که میگی پولم به فنا رفت انگار مثلا حداقل ۱۵ میلیون دادی دیگه یه تومن خودش چیه به ف ...
ن عزیزم خسیس نیستم آخه سر ی مسائلی بهم پول نمیده منم سود خودمو خرج میکنم ماهی ۵ تومن.اون فقط خرید خونه و مناسبتا کادویی رستورانی رو میده دیگ بهم هیچ پولی نمیده منم واقعیتش یک تومن دادم خب خرجی دیگم دارم این ک نپسندید گفتم پولم هدر رفت بخدا گرونیه
بذار آروم بشه با هم حرف بزنید راضیش کن برای نصب. با زبون خوش .اماخدایی دیگه به همسرت دروغ نگو زندگی ...
حالا بهش مستقیمم نگفتم رفتم بازار دیوارکوبارو دید خودش فهمید رفتم بازار و بهم گف خونه مامان بازاره...؟گفتم عزیزم بازار نرفتم با ماشین رد شدنی دیدم وایستادم خوشم اومد خریدم اینم شروع کرد