من از تو خیلیییی کوچیک تر بودم ی جور وحشتناکی وابسته میشدم
با یکی اوکی شدم ک همیشه ارزوشو داشتم
همه چیزایی ک من ایده الم بود رو داشتتتتت انگار خدا ارزومووو برآورده کرده بود
برای من میمرد
حتی اومد خاستکاریم
خیلییییی دوسم داشتاااا
تا فهمید جواب خانواده من رد هستش
سریع رفت با به دختر پولدار رفت خاستکاریش و بعدم عقد کرد منم از همه جا بلاک کزددد از همه جااااااااا
من تو اون سن مردم و زنده شدم
اونم الان خوشبخت نیس و هزاران دفعه پیام داده بهم ک برگرد پشیمونم