نام تو چون قصه هر شب
مینشیند بر لب من
غصه ات پایان ندارد
در هزار و یک شب من...
روی بالینم به گریه
نیمه شب سر میگذارم من
از تو این دیوانگی را
هدیه دارم، هدیه دارم من..
ای نهال سبز تازه
فصل بی بارم تو کردی، تو
بی نصیب و بی قرار و زار و بیمارم تو کردی، تو..
ای دریغا..
ای دریغا...
از جوانی
از جوانی
سوخت و
دود هوا شد
پیش رویت
زندگانی
با خودت این نیمه جان را
این دل بی آشیان را
تا کجاها
تا کجاها
میکشانی
میکشانی..