2777
2789

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

دختر خالم 20 سالش بود جدا شد به خاطر این که

عامل سقط جنینش شوهرش بود دو سال بعد جداییش

با یکی ازدواج کرد که هم شرایطش از شوهر اولش بهتر

هم از نظر تیپ و قیافه ب چشم برادری خدا رو شکر خوشبخت شد الانم دو قلوهاش ،5 ساله ان 

خدایا تو بساز تو بسازی قشنگتره 🥰 زود بود برای رفتنت دخترکم 🖤

من سنم کمه جدا شدم بچه ندارم ازدواج مجدد نکردم نمیکنم کلا از همه مردا منتفرشدم

چند سالت بود؟ 

منم دقیقاً متنفرم از همه مردا ولی از بس اون احمق سرکوفتم کرد میگفت فقط من گرفتمت و کسی نمیگرفتت واین چرت وپرتا اون موقع تازه ۱۳سالم شده بود همش تقصیر خانوادم چقدر گفتم نمیخوامش مجبورم کردن 😭💔

الان دلم میخواد سرلجشم شده ازدواج کنم ولی چند سال دیگه ن الان

بهم میگف بعد جدایی پیرمرد میاد خواستگاریت یا میگف یکی که بچه داره یا بیوه اس

خدا لعنتش کنه آنقدر تو گوشم خوند روانم یکساله هنوز بهم ریخته سرلجشون با مجرد هم ازدواج خواهم کرد تازه ۱۸سالمه

چند سالت بود؟ منم دقیقاً متنفرم از همه مردا ولی از بس اون احمق سرکوفتم کرد میگفت فقط من گرفتمت و کسی ...

من متولد ۷۹ ام منم زندگیم داغون بود پدر مادرم جداشده اند شوهرم همش منت میزاشتن تورو دادن ب من ک خودشون راحت جداشن همش سرکوفت میزد بدبخت  دختره دره مسجدی من طلاقت بدم کجا جاداری بری موقع ک میخواستم طلاق بگیرم هیچکس راضی نبود بااینکه من مقصرنبودم کاری کردن من التماس شوهرم کنم ک منو طلاق نده ولی اخرم مث ی تیکه اشغال گذاشت منو کنار الانم بابام همش میگه بخاطرتو از داداشن گذشتم ابروی منو بردی فلان….خاستگارم میان ولی اصلا نمیزارم حرفشو بزنن تااسم خاستگار میاد میزنم ب گریه خودم زدن راهی بیمارستان شدم ی دفعه الان بابام بیخیال شده

واقعاً پس چرا جدا شدین؟

مادرشوهر کلا منو از اول نمیخاس یطوری با بی احترامی اومدن خاستگاریم اومدن انگار زن بیوه بودم شوهرم عموم اصرار داشتن راضی بود شوهرمم دست بزن داشت خیلی بددل بود جلو خانوادش یجور بود تو تنهاییمون یجور بود مادرشوهرم خیلی اذیتم میکرد کوچیکم میکرد اخرشم ی  شب ی دعوا ساده کردیم اشتی کردیم خودش منو برد خونه بابام گف یکی دو روز باش میام دنبالت  یکی دوروزش شد دوهفته زنگ میزدم ج نمیداد  یا کلا توهین میگرد میگفتم بیا دنبالم میگفت جات خوبه همونجا چیه بابات نمیتونه تحملت کنه اخرشم ک دیدم یماه شدنمیاد دنبالم خودم میخاستم برگردمم نمیزاشت اینا زنگ زدم به عموم بگم مادرشوهرم جواب داد گفت  تو خونه زندگی نداری از نظر ما پسرم طلاقی ب بابام گفتم زنعمو اینجوری گفته زنگ زد ب عموم 

عموم  ب بابام گفت ک ماازاول میدونستیم تهش همینه اینا خودشون بریدن خودشون دوختن تا دیروز پسرم میخاس الان دیگه نمیخاد بهتره بی سرصداابرو ریزی تمومش کنیم

هم سنت کمه هم هنوز با این اوضاع به فکر ازدواج دوم‌ هم هستی

من کجا نوشتم میخوام دوباره ازدواج کنم؟ نه بگو‌ببینم کی نوشتم الان میخوام ازدواج کنم ؟ یعنی چقدر بعضیاتون حرفاتون یجوری رو مخ‌ادم رژه میره

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792