میدونی شما مادرشوهرتون از همون اول علنی کرده بود که با این وصلت راضی نیست ولی عمه ی من اینطور نبود
نمیدونی عمم جادوگر به تمام معناس منو گرفت که برده اونا بشم چون خودشم عقده ای شوهرش چقدر اذیتش کرد خون به دلش کرد و از بین فامیل مامانم غریبه اس و این بین یه جریانی هست مفصله قبلا که همه عموهام خونه جدا گرفتن هیچکی با پدرومادربزرگم نموند واینا گیر دادن بیایید خونتون بدید عمو کوچیکه شما برگردید با ما بعد یکسال خودتون برید یه خونه دیگه بگیرید خیلی ناحق حرف میزدن میخواستن خونمونو مفتی مفتی تصرف کنن خب اینجا مامانم قبول نکرد وکار خوبی کرد
و این عمه جادوگرم منو که گرفت همیشه این موضوع و بروم میورد که مامانت فلانع اینطوره پیرزن پیرمردو ول کرد و این حرفا
.....هعی من خود آزاری دارم دوباره رفتم سمت گوشی قبلیم و این خاطرات بدم زنده شد و حالمو خراب کرد
میشه برام گزارش بزنی این تایپکم بترکه لطفاً