پسری که صبح زود میره سرکار و تا عصری سرکاره
وقتی برمیگرده اصلا وقتی برای حرف زدن نمیذاره
ما ازهم دور هستیم نمیتونیم همدیگه رو ببینیم
و شرایط زنگ زدن هم نداریم و بیشتر چت میکنیم
این روال خیلی وقته ادامه داره و ما نمیتونیم اصلا درست حسابی باهم ارتباط بگیریم
من مدام بهش گوشزد میکنم که در حد نیم ساعت شبا وقت بذاره تا حرف بزنیم
زبونی سعی میکنه با کلمات قشنگ جبرانش کنه و میگه مه ببخشید عزیزم خسته ام و فلان و اینا و یذره که قضیه تبدیل به دعوا میشه میگه که دارم سخت تلاش میکنم و واقعا نمیتونم بیشتر از این وقت بذارم
اینکه شب واقعا میخوابه رو میدونم و روزهایی که میره سرکار رو سعی میکنم درک کنم واقعا سخته ولی سعی خودمو میکنم
اما خیلی روزاهم میتونه وقت بذاره و از کارای دیگه ش بزنه
اما حس میکنم اینکارو نمیکنه
واقعا من حساس شدم یا واقعا رفتارش اذیت کننده س ؟؟
اینم اضافه کنم که ناراحتی من بیشتر برای اینه که بارها من حالم خیلی بد بوده بخاطر یسزی مشکلات دیگه بهش گفتم واقعا لازم دارم که باهم صحبت کنیم بازم خوابیده و اهمیتی نداده
اینم بگم من بارها خواستم همه چیز رو تموم کنم ولی نذاشته