تایپ قبلیم گفته بودم ک خانوادم صحبت کردن ک بهم نزنه الان شوهرم میگه بعد عروسی باخانوادت.نمیزارم رفت آمد کنی میگه التماس باید کنن ک ببینمت ولی نمیزارم ببینت
من باخودم میگم بعد خوب میشه شاید الکی بگه درضمن نمیاد خونمون دم در میاد منو میبره خونشون عقد هسم ازبعد اربعین بعد نوشتن تعهد ک بهم نزنه دیگه باخانواده بد شده
چکارکنم ک خوب بشه باخانوادم مدام میگه تو نباید میذاشتی ک ازمن نوشته بگیرن
یک درصد فکر کن نذاره
این همه تاپیک نمیبینی؟
بستگی ب اخلاق همسرت داره
اگ دلش صافه زود یادش میره
اوکی میشه بعدا
از این موردا زیاد داشتیم
چه تعهدی گرفتن ؟تعهد اینکه اذیتت نکنه ؟
پشت خانوادتو خالی نکن فقط
این مرد برات شوهر نمیشه
رابطه که باهاش داری چند روز چندروزم پیششی میزنتت هیچی نمیگی واسه خودش میره مسافرت و بخاطر تو نظافت نمیکنه اعتراضم کنی اهمیت نمیده تا میره جایی شیش تیغ میکنه باعث شکت میشه توضیحم نمیده بهت چه ارزشی به تو میده این مرد تعهد داده زوری بازم زدن بازم بی احترامی کرده الآنم میخواد پای خانوادتون ببره. چرا باهاشی؟
چکارکنم ک جدا بشم چکارکنم
بخدا خسسسسسته شدم بخدا قسم
الان خونه میرفتم باهاش ببینم تموم راه فش میداد ک خانوادت گفتن خونه خوب ببینی اونا راضی نمیشن بری تو خونه بد دخترشاهی آخه این حرفا بعد دیگه خسته شدم یه خونه پیدا کردیم الان مغزم منفجره میترسم برم باهاش سر زندگی خونه قولنامه نکردیم هنوز نمیدونم چطور رها بشم ازدستش
من از این میترسم پدرم فوت کرده اون فوش پدر میده میترسم با داداشم دعواش بشه فوش پدر بده داداشم بزنه بعد داداشم تو دردسر بیفته من از وقتی پدرم فوت کرده میترسم ک نکنه من دعوا کنم یکی ازخانواده ازبین بره
