خانواده بی مهر من

دوستان اگه میشه عجله نکنید الان تایپ میکنم مشکلمو 

سال پیش من خونه گرفتم و همخونه ای داشتم و امسال بنا به دلایلی تصمیم گرفتم به تنهایی خونه بگیرم . پدرم گفت که پول رهن خونمو میده بهم . وقتی که پای عمل رسید گفت ندارم چون داشت واسه زن دومش خونه میخرید پول رهن من 10 تومن بود و خونه ای که اون خرید 500 تومن . یعنی فقط همین 10 تومنی که قول داده بودو نداشت بده . یه همچین مبلغی دست برادرم داشتم که باهاش یه زمانی کار میکرد و مجبور شدم این پولمو بیرون بکشم و بزارم رو پول پیش . چون خونه سابق وسیله ای نداشتم و همه وسیله ها واسه همخونه ایم بود مجبور بودم همه چیمو از صفر بخرم . با بدبختی همه چیو تکمیل میکردم و خانوادم به جای حمایتشون میگفتن این واسه چیته ؟؟ ظرف میخوای چیکار ؟؟ فرش دیگه چیه؟؟!! توی تموم اون اثاث کشیا فقط یک بار و اونم به مدت 2 ساعت برادرم چون اومده بود تهران کمکم کرد و دیگه هیچ . 

3 ماهه خونه گرفتم و حتی یک بار نیومدن ازم خبر بگیرن . هر 3 روزی مامانم به زور زنگ میزنه و بعد از یه احوال پرسی کوتاه و سریع و سوالایی در زمینه نماز خوندن سریع قطع میکنه .

قبلا سرکار میرفتم و الان چون نزدیک دفاعمه ترجیح دادم تموم وقتمو بزارم پای پایان نامه و بعد از دفاع برم دنبال کار . واسه همین پدرم گفت که تو این مدت پول اجارتو میدم . کنار پول اجاره یه مبلغیم خرجی میده ولی خرجی نیس درواقع آت آشغالای جیبشه که به من میده . پدرم وضعیت مالی خیلی خوبی داره و برادرم هم وضعیتش خیلی بهتره . حداقل ماهی دوبار سفر خارجی میره . همین امروز از ترکیه برگشته بود و با خنده اومد چتش با خواهر کوچیکمو نشون داد . خواهرم 20 سالشه و داره توی یه شهر دیگه درس میخونه یه شهر درب و داغون . نوشته بود واسش که شماها خیلی بی انصافین هرماهی 2 بار میری سفر خارجی اونوقت من دیروز واسه دکتر یه قرون ته کارتم نبوده و بابا هم واسم پول نمیریخته و دوستام بهم قرض دادن . اینو که خوندم جیگرم آتیش گرفت . بعد داداشم با خنده میگه واسش 100 ریختم که دیگه حرف نزنه . بهش گفتم تو بیشعوری این 100 تومن پول یه وعده غذای ظهرته اونوقت تو با منت واسش میریزی

ببخشید نتم قطع شد . عذرخواهی میکنم از همه 

الان دیگه نگران خودم نمیتونم باشم . ماه پیش 12 روز آخرشو فقط و فقط 5 هزار تومن داشتم . خیلی اون روزا سخت گذشت غذایی واسه خوردن نداشتم و اینش نبود که سخت بود اینکه غرورم له شد اذیتم کرد . الان فقط و فقط نگران خواهرمم . به اندازه کافی غصه میخوره که هیشکی بهم توجه نمیکنه اینا دارن با این رفتاراشون این دخترو عقده ای میکنن . از لحاظ مالی هیچ کمکی نمیتونم بکنم . واقعا نمیدونم چیکار باید بکنم

دوری من ازشون خوبه ولی چه فایده که ته ته ذهنم هنوز داره با اینا پر میشه و شبا از همین عذابا خواب ندارم 

میدونم نباید توی این سن ازشون توقع حمایت مالی داشته باشم ولی واقعا این سطح زندگی که اونا دارن با زندگی که منو خواهرم داریم قابل قیاس نیست . هیشکی نمیدونه که من با این پدر پولداری که دارم از 10ام ماه به بعد کارتم خالی میشه و غصه عالم میاد سراغم که بقیه ماهو باید چطوری سرکنم 

هلیناز تو حداقل یه همسری داری که از لحاظ مالی حمایتت میکنه من هم باید این بی مهریا رو ببینم هم بی پولی