خیانت

وای خدا... واقعا راه درست چیه؟ شمایی که ۶ ساله این شرایطو تجربه کردی بهم بگو؟ برم بهتره بنظرت؟ تمومش کنم که دیگه اینهمه دردو تحمل نکنم

مجبوری.به قول دوستمون زندگی فانیه و فعلا ادامه داره.دشمن شاد نکن خودتو.یهو میای به خودت که موهات سفید شده و صورتت پره چروکه.من تا ام اس رفتم جلو اون ۳ ماه که فلج شده بودم فقط فکر کردم.بعد دیدم کسی حتی یه لیوان اب دستت نمیده.به خودت بیل زودار

ما ۷ ساله باهمیم، عاشقم بود مثل پروانه دورم میچرخید... با آشنای خودمون بهم خیانت کرد

اولش باورش خیلی سخته ولی بعد کم کم برات عادی میشه که هیچی از هیچکس بعید نیست.. 

من وابستگیم کمتر شد انگار یه تلنگر بود برام که چرا از خودت دور شدی.این همه فداکاری برای چی؟من موندم ولی متفاوت شدم ورژن جدیدمو رو کردم.

بیشترین ضررو از همجنست میخوری همیشه اینو بدون.ادم زندگیت نبوده.

منم فهمیدم باید مستقل شم و روپای خودم وایسم، فقط چون پشیمون بود بخشیدم ولی الان که ۶ ماه گذشته به نظر اون انگار همه چی دیکه عادی شده... و تلاش خاصی نمیکنه 

حالا من موندم ، میدونم برم پشیمون میشم، نرم هم پشیمون میشم...

هیچوقت جبران نمیکنه.فقط رو خودت کار کن اندامت.روحت.اخلاقت.وقتی یکیو خیلی بزرگ میکنیم تو صورت خودمون میترکه و ..

الان بشه درس عبرتت هیچ چیز از هیچ کس بعید نیست.

نه انتظار  نه منتظر 

من دیدگاهم و عوض کردم گفتم یه ادمیه که برای تکاملم خدا اوردتش تو زندگیم من باید به اون نیت رسالته برسم میتونه قدر شناسی باشه.میتونه مستقل بودن.قویتر شدن و...

اره راسمیگی... باید به همین دید نگاه کنم، ولی فعلا که انثد افسردگی بهم غلبه کرده ، هیکل و کار و روحیه و همه چیزم بهم ریخته‌‌.. 

همش میگم حالا اینکه زندگیم و اعتمادم بهم ریخت به جهنم ، نکنه اشتباه میکنم با این آدم موندم و اگر جدا شم ممکنه رابطه های بهتری برام پیش بیاد.. این فکر داره مغزمو میخوره 

من هنوز دوسش دارم ولی کنترل میکنم خودمو یه وقتا دلم ضعف میره بغلش کنم و ببوسمش مثل قبلا

من دیگه حتی نمیدونم حسم بهش چیه، بعضی وقتا منم دوسدارم بقلش کنم و همش بچسبم بهش ، بعضی وقتام ازش متنفرممم اونقدر که دوسدارم همه‌چیو تو صورتش خورد کنم، شبا دلم میخواد یه بالش بذارم رو سرش خفه ش کنم

درکت میکنم چون صد خودتو گذاشتی براش