منو دختر خالم ۳ سال تفاوت سنی داریم
یعنی من از اون کوچک ترم
بچه که بودیم باهم زیاد دعوا میکردیم(طبیعیه)
وبعد که بزرگ شدیم با هم دوست شدیم و روابطمان بهتر شد
خلاصه بگم
امشب با خواهرش آمدن خونمو منم خوشحال ما عادت داریم شبا بریم تو کوچه خلاصه سر یه موضوع با اون یکی دختر حالم که۸ سالشه دعوام شد(خیلی بیتربیت و بد دهنه) خلاصه گفت بزار الان نشونت میدم منم گفتم مثلا میخواد چیکار کنه رفت خوا هرشو آورد و خواهرش هر چی از دهنش اومد به من گفتم منم چون مامانم اینا تو خونه بودن جرعت نکردم چیزی بهش بگم
خلاصه رفتیم تو دمپایی رو(همون ۸سالهه)تکون داد گفت با این میزنمتا منم گفتم چه غلطا منم دمپایی رو در آوردم(اون فقط نشون داد در نیوورد) بعد یک دفه خوارش آمد جیغ جیغ که sar1391 میخواد خواهرمو ب زنه من بدبختم که از همه چی بیخبر نشسته بودم و بغض کردم و رفتم نشستم تو اتاقم حتا خداحافظی هم باهاشون نکردم