از سوتی هاتون بگید
من ی بار با خونه خالم اینا رفتیم سیزده بدر
بعد صحبت از این شد که آقا برنج چای میکنه و ،،،
بعد مامانم گفت ما دیگه کمتر برنج میخوریم از این به بعد
خالم اینا هم گفتن ما دیگه نمیخوریم
مامانم گفت گندم خوبه گندم بخورید
خالم گفت جو هم میگن خوبه
هرکسی ی چیزی گفت
منم گفتم یونجه هم خوبه
داداشم زد بهم گفت میفهمی چی میگی ی دفعه به خودم آمدم دیدم ای وای بد گند زدم
دیگه روم نشد تو چشم شوهر خالم نگاه کنم