دور از جونت یاد یه داستان واقعی افتادم.
مثل اینکه چند سال پیش یه آقای خارجی
تو بخت ازمایی یه پول خیلیییییییییییییییی زیاد برنده میشه که بعدش خودکشی میکنه
و تو وصیتش دلیل مرگشم نوشته که چون من با این پول به هرچی که تو دنیا نیاز داشتم رسیدم الان دیگه زندگی برام خیلی پوچ و بی معنی شده چون دیگه هدفی ندارم و چیزی نیست که برای برست اوردنش بخوام تلاش کنم