با خالم و مامانم و عرپس خالم رفتیم کافه بانوان از اونجا رفتیم دندونپزشکی نامزدمم خبر داشت وقتی اومدم خونه دعوا گرفت چرا رفتی بعد گفتم مامانمم بود برگشت بهم گفت مامانت از اول خوشش میومد تو بری به پسر خالت گفتم به مامانم بی احترامی نکن گفت تو چرا به مامان من بی احترامی کردی ( مامانش فوت کرده) گفتم پشت سر مرده حرف نزنیم بهتره گفت چرا مگه بهت چی گفته بود منم عصبی شدم گفتم بی احترامی کرده بود من فقط جوابشو داده بودم همین بعدعصبی شد اومد منو انداخت دم درمون گفت میرم خودمو میکشم نمیتونم دیگه باهات سر کنم و ...
بعدم ماشینو گاز داد رف خیلی اصرار کردم توروخدا بمون خرف بزنیم بعد برو انگار نه انگار