به این نتیجه رسیدم که این سیاه دل بودنم فقط برای خودم عذابه بخدا . از این ور میگم نه من سخت گیرم از این ور میگم نه حق دارم حق با منه ... چیکار کنم نمیتونم عادی باشم بی تفاوت باشم انگار این تو ذاتع منه که حساس باشم. وای انقد دلم میخواد یکی درکمکنه انقد دلم مبخواد شنیدع بشم وای خدایا چقدر زندگی سخته 😭
اگه شوهرت آدم پاکیه بیخیال باش عزیزمکاری ازت برنمیاد
پاک بودنشو ک پاکه ولی وقتی من اذیت میشم و براش مهم نیست😞کلا وقتی پیش دخترای فامیل میره جو میگیرتش دختره به شوهرش میگه مثلا صدای اهنگو زیاد کن این سریع زیاد میکنه ولی وقتی من همون حرفو میگم توجه نمیکنه میگه نه صدای کم خوبه . اینطوری
😢😢😢 قبلنا خودش نمیزاشت برم خونه عمهم چون پسر بزرگ داشتن حالا واس من روشنفکر شده میگه بهت اعتماد دارم . بحث اعتماد نیست وقتی من خوشم نمیاد ناراحت میشم چه دلیلی دارع تو با من دعوا کنی که با اونا باشی ؟
ای بابا شوهرت انگار اعتماد به نفسش کمه که اینجوری میکنهباهاش صحبت کردی؟چی میگه؟
نه اتفاقا برعکس . هروقتم میگم نه خوشم نمیاد دعوا راه میندازه . الان اومدیم شهرستان مجبورم کرده صبح با فامیلشون برگردیم تهران خب اونا ۳ نفر میخوان هی بگن بخندن من چیکار کنم؟ یه هفتهس بهش میگم فلانی من نمیامااا باشه نگی بهشون . حالا امشب دعوا کرد باهام گفت میریم اگه نریم باید کلا باهاشون قطع رابطه کنیم کلا حرفایی میزنه که اصلا نمیشه حضم کرد چرت و پرت میگه همش حرف خودشو میزنه من چرا باید ۱۵ ساعت تا تهران تحملش کنم . من با فامیلا مشکلی ندارم مشکلم با شوهرمه که وقتی دو نفر میبینع منو یادش میرع بی عرضه
اگه تونستی یه مشاوره بروهمسرت باید آگاه شه که تو هر جمعی الویت خانومشه.بلد نیست سواد عاطفی رو
دقیقا اصلا بلد نیست نمیدونه با خانومش چطور باید رفتار کنه . اونی که باید بره مشاوره اونه نه من . ی بار سر همچین قضیه ای گفت تقصیره توئه و منو بزور برد مشاوره خلاصه رفتیم مشاور کلی حرف زد باهاش کلی نصیحتش کرد که باید الویتت خانومت باشه بعد بقیه . دو روز رعایت کرد بعد دیگه برگشت شد همون ادم قبلی . الانم میدونه بریم مشاوره همه چی میفته گردن خودش نمیرع میگه نمیرم . خودش میدونه تقصیر خودشه ولی گردن نمیگیرع نمیخواد قبول کنه . تو هر بحثی