یه جوری از زندگیم رفتی انگار هیچوقت نبودی...
هیچ وقت تا این حد ازت بی خبر نبودم. همیشه در عین دوری احساس میکردم هروقت، هر زمان لازمت داشته باشم هستی.
واقعا هم بودی...
هروقت پیام میدادم خیلی زود و به بهترین شکل جواب میدادی. همیشه میدونستم کجایی و روزات چطور میگذره. در عین اینکه بقول مشاور ما هیچوقت وارد کانال رابطه نشدیم. نا یه ارتباط دوستانه ی صمیمی داشتیم. که به من اجازه میداد هرجا هروقت هرچی دوست دارم بهت بگم و تو همیشه یجوری با محبت جواب میدادی که غم دنیا از دلم میرفت.
وااای از ناشکری. امان از قدر ندونستن.
چه غمی داشتم اون روزا؟ جز اینکه نمیدونستی چه حسی بهت دارم. فقط غصه ی اینو داشتم که هیچی از من نمیدونی.
کاش همونطور می موندیم. کاش بهت نمیگفتم. همیشه میترسیدم روزی برسه که دیگه از هم خبر نداشته باشیم.
۸ ماه گذشته از آخرین باری که حرف زدیم. چقدر پوستم کلفته که دوام میارم. دلم ترکیده از دلتنگی. و الان... این روزا...
چشم انتظارتم باز. چشم انتظار دیدنت تو مجازی. وای که آنلاین دیدنت هم منو از نگرانی درمیاورد. الان مدتهاست نیستی. کجایی؟ در چه حالی محسن؟
خداایا راضی ام. تیر خلاصو بزن. نشونم بده ، به من اطمینان بده که تنها نیست. منو دربیار از این انتظار طولانی.پیر شدم از صبر. راحتم کن. بذار دلمو بکنم. قول میدم دیگه مراقبش باشم...
@ماهجان۸
ماهجانم اگر تا ابد اینطور بمونیم چی؟ من از فرداها می ترسم... دنیای بدون محسن خیلی ترسناکه... بیشتر اینکه یه احساس قوی بهم میگه اونم تنهاست... هردو تنها موندیم...🥺🥺🥺