
"غم تنهای من حاصل ان غربت توست
کبوتران حرمت گواه بر غربت توست
سلطان خراسان شده ای عالم گدای توست
اهوی وصالم به کمین نگاه توست
گاهی به خیالم در اسمان حرمت کبوترم
پیوسته به عشق وصالت پروبال میزنم
انرا که غمم را نداند چه داند؟
هر لحظه به شوق وصالت گذاراند
سلطان خیالت شبی ارام نگیرد
تا بر دل مسکینم ضامنی بگیرد
شرح غم هجران تو را باکه توان گفت
گرچشم من اندر عقبش سیل براند
ترسم که نمانم وروی تو نبینم
که اندر دل من حسرت روی تو بماند"
حسین نوریان