استارتر من خودم دوران دانشجویی روگذروندم و بعدش رفتم کلا ی رشته متفاوت و تو اونم دارم ۵ ساله میخونم و تلاش میکنم درکت میکنم
خیلی دوراهی سختیه
منم یکبار اونقدر گریه کردم تا فهمیدم باردارم و ب شوهرم میگفتم چیکار کردی اونم اونقدر هول شده بود با قیافه نزار میگفت نمیدونم بخدا من کاری نکردم(اینو داشته باش تا بگم ک راست میگفت بنده خدا😅)
منم اه و ناله ک تو بدبختم کردی گفتم الان بچه نمیخوام و سریع رفتیم پیش دکتر گفتم ب همسرم ب دکتر میگی فقط سقط اگر دارو نداد خودم میخرم اونم فک کن با اون غیرتش عین جوجه دنبال من راه افتاد
خلاصه کنم
اونقدر گفتم و گفتم تا شب بعدش بدون هیچ کاری درد گرفتم و بستری و سریع گفتن ۴ صبح عمل
حالا نه پدرمادرم خبر دارن نه کسی مثل بدبختا ۴صبح زنگزدم مامان من حامله ام میخوان عملم کنن
و اونجا مشخص شد قراره ی لوله هامو کامل بردارن ک شانس بارداری من صفر میشد
دیگه اینقدر زار زدم و نگذاشتم و تا صبح ک گفتن با شیمی درمانی ردش میکنیم
و اونجا بود ک توبه کردم سقط اصلا درست نیس و یهو دیدی دیگه مادر نشم
اهان از همسرم بگم؛
بنده خدا راست میگفت بچه خارج رحمی بود یعنی تو لوله گیر افتاده بوده بخاطر نطفه ضعیف ک همون احتنالا پیشاب بوده