دختری که باهم تا اخرین روز عمر مون رو تصور کردیم
میگفت من زودتر بمیرم که داغتو نبینم
ولم کرد رفت با یکی دیگه
سه هفته پیش برگشت
گفت هنوزم نفر اول زندگیمی
من مجبورم که باهات نباشم
ولی حرف بزنیم باهم
یه کم که خوب شد حالش
باز ولم کرد رفت
چیکار کنم
الان سه ماهه که نیست
و لحظه ای نبوده که بهش فکر نکنم
افسرده و بیکار و پر خاشگر شدم
با گریه میخوابم و با گریه بیدار میشم
سخته ولی باید خودتو سرگرم کنی با ورزش ، تفریح یا هرچیزی که دوست داری .
آدما میرن پی لیاقتشون!بیخیال کار کن ماشین بخر خونه بخر تیپ بزن کلی دختر دورت ریخته چندسالته مگه که اینقدر ناامید شدیه
خوش به حالت که به این درد میگی درد بی درمون
معلومه بچه ای معلومه معنی زندگی رو نفهمیدی
کاش بیایی روز و حال منو ببینی درد بی درمون بفهمی چیه
با خودت و زندگیت اینکارو نکنی
ای خدا
این چه دنیاییه که اخر عشقا اینجوری میشه
همینجوری ول کرد رفت ؟
کاش با یه مشاوری چیزی صحبت کنید ، این غم بعدا روی زندگی و ایندتون تاثیر نذاره . حیفه که این همه احساس یهو خاموش بشه
و اینکه ، میدونم سخته ،ولی دیگه نزاربد بیشتر از این ازتون سواستفاده کنه ، چیه هی میام نمیام . کسی که قدر شما رو ندونست از زندگیتون پرتش کنید بیرون . این محبت و علاقه رو به کسی بدین که لایقش باشه
دوره های ایمان عالمی رو هم بهتون پیشنهاد میکنم گوش بدین
ببین هر روز با خودم جنگ دارم
میگم اون خودش اومد تو زندگیت
افسرده بود
خوبش کردی
بهش عشق و عاطفه دادی
به قول خودش حس دخترونه ش رو زنده کردی
بعد این بلا رو سرت اورد
شب دیگه از شدت خستگی این فکرا میخوابم
و میگم گور باباش
صبح بلند میشم باز دل تنگشم🥲
من تاپیک هاتونو خوندم، امیدوارم هر چی زودتر بهتر بشین
