مادر شوهرم و پدرشوهرم دیشب مهمونم بودن بعد من دوتا اتاق دارم که دراشون جداس و کلا جدا از همن اونا رفتن تو اتاق اونیکی ما اومدیم تو اتاق خودمون درم نبسته بودیم فک کردیم که کسی نمیاد و خوابن یهویی مادرش اومد در رو باز کرد مام داشتیم.... میکردیم میخواست بگه اب تموم شده و پمپ کلیدش کجاست سر همین من تا صبح خوابم نبرد و حس خجالت داشتم البته شوهرم خوب جمعش کرد از زیر پتو لباسشو پوشید البته مادرشوهرمم دید اینجوریه سریع درو بست و رفت ولی خجالت میکشم