ببین دختر خوب و قشنگم
من با اینایی کاری ندارم که هیچی از زندگی نمیدونن و نفسشون از جای گرم بلند میشه
من سختی کشیدم بدتر از خودت و دیدم
نزدیکترین کس خودم آواره خیابون شد شوهرش با یه بچه از پشت بوم پرتش کرد پایین از سه طبقه کل فکش و زانوش و همه جاش خورد شد دخترشم انداخت سرش سر هیچ و پوچ طلاقشم داد خب؟ میخوام بگم بدترش وجود داره
حتی مامانشم پشتش واینستاد از بیمارستان که مرخص شد هیچ جا نداشت بره رفت خونه مامانش ساعت ۱۱ شب با بچه ۲ ساله انداختنش بیرون
اون رفت سوار ماشین یه غریبه شد و صیغه کسی شد که جای باباش بود ببین الان دخترش ۱۲ سالشه یه خونه اجاره ای داره و صندوقدار یه رستوران
خفت کشید انگ خراب بش زدن همه ولش کردن ولی زندگیش و بچش و به دندون گرفت و خودشو کشید بالا الانم داره زندگی میکنه بچش تو رفاه شوهرش هم بارها گفته غلط کردم برگرد مامانش صدبار گفته بذار ببینیمت اگر میموند چی میشد فکر میکنی؟