اولی طبیعی بود و نن بسیار بسیار صبور و آستانه دردم بالا
یعنی جیکم در نیومد پرستار میگفت خو چرا صدات درنمیاد
میخوام بگم لوس نیستم اصن
حالا اوایلش مث پریود ولی زیاد ک میشه عزرائیل ک هیچی میری آسمان هفتم و میای یعنی فقط میگفتم غلط کردم
وحشتناک .
کلاسهاش هم رفته بودم گاز بی حسی هم زدم دوش آبگرم خم داشت اتاقم
ولی انگار دارن پوستت میکنن
تنها نکته خوبی ک داشت فقط فقط احساس عمییییییق دلشتن ک خدا بغلم کرده یعنی هیچوقت این حسو نداشتم . خیلی خیلی قشنگ بود تو اوج درد عشق واقعی رو تجربه کردم .
اشک میریختم از ذوق این بغل
سه ثانیه آخر ک بچه درآورد فقط ۳ ثانیه چنان درد فجیعی داشت ک تا حالاش جیغ نزدم ولی اون ۳ ثانیه یدونه جیغ زدم اگر بیشتر از ۳ ثانیه بود قول شرف میدم می مردم.
سزارین
اصلن درد نداشتم بی حسی کمر زدم اون سوزنش درد داشت مث آمپول ولی بیشتر حدود ده برابر ک اشک میریختم بی اختیار و بدون صدا و دست خودم نبود
بعد همه چی خوب و عالی
وقتی تموم شد بدنم چنان لرزش گرفت دندونام گفتم الان میشکنه از بس محکم میخورد بهم دوتا پتو کشیدن روم باز فایده نداشت میگفتن طبیعیه
ولی اون حس که داشتم ک خدا تو اتاقم اصلن نداشتم