2777
2789
عنوان

تاپیک جامع ***زایمان طبیعی پس از سزارین***

| مشاهده متن کامل بحث + 1795361 بازدید | 90709 پست

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

من سال 92زایمان سزارین داشتم 

زایمان دومم سال 96

خیلی دلم میخواست طبیعی بیارم

دکترم گفت ریسکش بالاست به هیچ عنوان طبیعی نباید بیاری

هرچقدر اصرار کردم ایشون مخالف بود

دکتر سیف مشهد

                                                                                                                            
آخ گفتی منم خییییلی دلم زایمان طبیعی سلامت و موفق می خواد از این مدل فانتزی هایی همه چی عالی پیش بره ...

نصیب

لا حول و لا قوة الا باالله العلی العظیم... اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم...
سلام عزیزم خیلی هیجان زده شدم خیلیییییی لطفا گوشیتو بزن شارژ😂😂😂  کاش غذای مقوی بخوری حتم ...

قربونت برم مهربون. خودت رو اذیت نکنی بیدار بمونی. یه موقع این حسین ما دوباره ناز کنه نیاد😉  چشم سعی میکنم همه توصیه هات رو انجام بدم. شام یه غذای گرم‌و قوی خوردم.  الانم‌میخوام برم دوش بگیرم تو گل بابونه بنشیم.  کلا تو این بارداری بی خوابی دارم ولی اگرم خوابم‌نبره استراحت میکنم. صبح هم چه دردام شدوع بشه چه نشه باید برم پیش خانم صابریان ویزیت بشم. با خودم ارده عسل میبرم.‌

ارزش ندارد که آدمی برای مبارزه کردن با کوتَه فکران، خود را آزرده سازد؛ زیرا پیروزی بر آن‌ها هیچ ارزشی ندارد.   میکل_آنژ
باران جان بیا گزارش بده منتظریم 🙄 دیشب ملتو بی خواب کردی 😜 امشب زودتر بیا خاطرتو بذار بی خوا ...

بهار جون اهل کجایی؟

جوری خدا رو توی تک تک لحظه سزارین شدنم لمس کردم،که اگه طبیعی میشد،درک نمیکردم.ممنون خدا جون،که همیشه حواست هست و قشنگترین لحظه ها رو برام میسازی.تو بخواهی،سومی طبیعی میارم😁😍
عزیزم چی شد دردات اومد؟ چکار کردی ؟

هنوز نه به اون صورت. فعلا خونابه ازم میاد و دردهای خیلی پراکنده و خفیف دارم به همراه انقباض.

ارزش ندارد که آدمی برای مبارزه کردن با کوتَه فکران، خود را آزرده سازد؛ زیرا پیروزی بر آن‌ها هیچ ارزشی ندارد.   میکل_آنژ

قسمت_اول#  

(خاطره من دو تا عیب داره، هم‌ خیلی با جزییاته هم پر از الفاظ ریاکانه ست. ولی چاره ای نیست چون‌ عین‌ واقعتیه)


دیروز ساعت ۱۰:۴۰

دراز کشیده بودم، محمدجواد بغلم‌ بود. شب قبلش دیر خوابیده‌ بودم سر همین هنوز در رخت خواب به سر میبردم. یهو احساس کردم یه‌ مایع خیلی گرمی ازم بیرون اومد. شک نداشتم شیاف مغربیه. چند ثانیه صبر کردم دیدم‌ متوقف نمیشه. پا شدم ایستادم. یهویی کلی مایع ریخت بیرون. در آبراهه های مختلف. محمدجواد تعجب کرد، گفت عجب‌ مادریه، خودش بی ادبی میکنه، به‌ من‌ میگه جیش نکن.

هی میپرسید ماما جیشه؟

هرچیزیو در مورد زایمانم فکر‌کرده بودم جز پارگی کیسه آب اونم تو ۳۸+۱روز


خیلی مضطرب شدم. هم از کارهای عقب مونده، هم دو هفته زودتر اومدن بچه و... . زنگ زدم خانم صابریان، بار اول چون‌ سر زایمان بود جواب نداد. بار دوم گفت یه دوش بگیر برو‌ سجده.

حالا تو این هیر و ویر و استرس من، همسرم رفته بود فوتبال اصلا جواب نمیداد.

اخر زنگ زدم به دخترداییم. گفتم کیسه آبم پاره شده. اونم دو تا زایماناش با پارگی کیسه آب بوده. چند دقیقه از تماسم‌ نگذشت، دیدم پدرم و دخترداییم اومدن خونمون. بابام که شدیدا مضطرب بود. مادرم توی خونشون در‌حال تب و لرز، که ‌یا خدا وقت زایمان این‌دختر رسید. علاوه بر اون چهار تا بچه تو اطرافم، مدام جیغ و سر و صدا میکردن. اینقدر حس بدی داشتم که نگو. ینی هی زیر لب به دخترداییم میگفتم ای دهن لق چرا خبر دادی به پدر و مادرم. خلاصه یک ساعتی صرف ارامش دادن به اونا و راهی شدنشون صرف شد. میدونید هر ساعت اهمیت خاصی داره بعد پارگی کیسه آب.

خداوندا مرا اولاد بسیاری عطا فرما... که در راه حسینت لشکری از خون من باشد... شبهای قدر رفت و دیوانه‌ی تو باز... تقویم را به شوقِ محرم زند ورق...کربلا روزی هر کس شد گوارای وجود... آرزو ماندن به دل هم قسمت جامانده‌هاست... بعد زوار حریمت حالی از ماهم بپرس... نوبتی هم باشد آقا نوبت جامانده هاست
هنوز نه به اون صورت. فعلا خونابه ازم میاد و دردهای خیلی پراکنده و خفیف دارم به همراه انقباض.

عزیزم‌ اروم‌ اروم دردا زیاد میشه. من‌دیشب تو همین وضعیت بودم.

خداوندا مرا اولاد بسیاری عطا فرما... که در راه حسینت لشکری از خون من باشد... شبهای قدر رفت و دیوانه‌ی تو باز... تقویم را به شوقِ محرم زند ورق...کربلا روزی هر کس شد گوارای وجود... آرزو ماندن به دل هم قسمت جامانده‌هاست... بعد زوار حریمت حالی از ماهم بپرس... نوبتی هم باشد آقا نوبت جامانده هاست
عزیزم‌ اروم‌ اروم دردا زیاد میشه. من‌دیشب تو همین وضعیت بودم.

باران جون شما هم دفع خونابه داشتین؟

ارزش ندارد که آدمی برای مبارزه کردن با کوتَه فکران، خود را آزرده سازد؛ زیرا پیروزی بر آن‌ها هیچ ارزشی ندارد.   میکل_آنژ

قسمت_دوم#  


میخواستم روغن کرچکو‌ بخورم ولی خبری از ناهار‌نبود. یعنی سوپ مادرشوهر نازنین، دیر درست شد.

نمیدونم چرا دست و دلم به هیچ کاری نمیرفت. نه خوردن ‌دمنوش، نه شیاف، نه سجده... بگم نهایتش نیم ساعت تو سجده بودم قبل راه افتادنم به سمت مطب، حتی وسایل مورد نیاز خودم‌و‌ بچه رو کامل برنداشتم.

اصلا نمیتونم حسمو توصیف کنم. یه چیزی در درونم داشت هدایتم میکرد. یه بی حسی خاصی داشتم نسبت به هرچیزی که به عنوان شروع کننده درد و آسون کننده زایمان میشناسیم.


تا حاضر شدن سوپ به همسرم گفتم پاشو آقایی، پاشو بریم‌ امام زاده، بعدش بریم‌ تپه نور الشهدا،

اونم لبیک ‌گفت و اون مقدار وسایلی که جمع‌کرده بودیم برداشتم + خرما و شیشه عسلم.

خداوندا مرا اولاد بسیاری عطا فرما... که در راه حسینت لشکری از خون من باشد... شبهای قدر رفت و دیوانه‌ی تو باز... تقویم را به شوقِ محرم زند ورق...کربلا روزی هر کس شد گوارای وجود... آرزو ماندن به دل هم قسمت جامانده‌هاست... بعد زوار حریمت حالی از ماهم بپرس... نوبتی هم باشد آقا نوبت جامانده هاست
باران جون شما هم دفع خونابه داشتین؟

بعد تحریک خانم صابریان عزیزم، دیگه خونابه بود. هیچ نترس. الان دارم‌خاطره رو مینویسم بخون ببین‌ چقدر وقت داری و اصلا استرس معنا نداره.

خداوندا مرا اولاد بسیاری عطا فرما... که در راه حسینت لشکری از خون من باشد... شبهای قدر رفت و دیوانه‌ی تو باز... تقویم را به شوقِ محرم زند ورق...کربلا روزی هر کس شد گوارای وجود... آرزو ماندن به دل هم قسمت جامانده‌هاست... بعد زوار حریمت حالی از ماهم بپرس... نوبتی هم باشد آقا نوبت جامانده هاست
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز