دقیقا وقتی کسی نبینه اخه کی میاد
یه فامیل دور دارن مادرشوهرم اینا
دخترا رو میخواستن ببرن دکترم ساعت چهار صبح از خونه میبردن که همسایه نبینه اونم با اسکورت برادارا کی جرات داشت نگاهشون کنه
هیچی موندن تا نزدیک پنجاه سالشون شد یکیش دادن یه آدم که فلج بود خدای توبه
یکیش هم دادن یه آقای مسن رفته لگن زیر پیر مرد میگیره
حالا همینا اگه میذاشتن بیرون برن حداقل یکی دو نفر میدیدشون چقدر خوشبخت میشدن حداقل به یه پسر جوان سالم ازدواج میکردن
اونم بعد فوت پدر مادر همون برادرا شوهرشون دادن میخواستن خونه پدری بفروشن