یاده ی چیزی افتادم
من ی دوره تنها بودم دوست داشتم با ی پسری دوست شم تجربه کسب کنم
تو شبکه اجتماعی یه پسره بهم پیام داد آشنا شیم؟ منم اوکی و دادم
عکسمو خواست منم بهش دادم خیلی ازم خوشش اومد گفت همش بع ازدواج فکر میکنم
بعد منم ازش عکس خواستم ی عکس داد 😑😑😑
اولش گفتم شاید اینجا بد افتاده چنتا دیگه خواستم داد دیدم اوه اوه اصلا ب دلم نمیشینه
بهم گقت تو هتل کار میکنه اسمش محمد بود نمیدونم چرا با اینکه چهرش زشت بود باهاش بازم صحبت کردم
هستین بقیه شو بگم؟
خب
دفعه اول با خودم گفتم ایشش فردا چجوری با این فامیلی بچمو بفرستم مدرسه و بلاک کردم😅
بوگو
بعد یکم حرف زد حرف زد گفت اره من تو هتل کار میکنم قبلا پیش عموم بودم یه بار بهم انگ دزدی زد تو کار
منم صدامو آوردم بالا گفتم من دزد نیستم
باور نکردن.تا اینکه دزد تو محلمون پیدا شد فهمیدن ولی بازم ازمم عذر خواهی نکردن
منم اومدم هتل کار کردم.اینجاام فکر کردن دستم کجه منم بهشون ثابت کردم دزد نیستم
بهشون ثابت شد فهمیدن فقط واسه تامین مایحتاجم کار میکنم و قانعم
خلاصه بهشون ثابت شد دزد نیستم اجازه دادن من تو هتل کارگری کنم
بعد من دیدم این خیلبیی سطح دغدغه ش با من فرق میکنه همش دنبال اینه ثابت کنه ب همخ که دزد نیس 😂😂
دیگه داشت حالم بهم میخورد ازش قبلش از چهرش حالا ام از شخصیتش
.
خلاصه زدم بلاکش کردم
بعد با ی خط دیگه بهم زنک زد زنگ زنگ پشت هم
بعد برگشت گفت چی شد ؟؟ گفتم ببین ازت خوشم نمیاد زنگ نزن دیگه
یهو برگشت گفت من کارگر هتل نیستم من صاحب هتل ام میخواستم ببینم ادمی یا نه پول پرستی یا نه خودمو جای کارگز جا زدم
🤣🤣🤣🤣🤣🤣
ترکیدم از خنده
برگشتم گفتم اها باشه دیگه زنگ نزن اسکل خدافظ😂🤣🤣
😂
