دختر خاله دارم خیلی فیس و افاده ایه ازش خیلی بدمون میاد یه بار نزدیک عید بود ما هم با خواهر کوچیکم داشتیم خونه تکونی میکردیم دختر خاله اومد سر زد و دید خونه به هم ریخته اس گفت وای من نمیتونم بشینم پاشد رفت.. ما هم دست از کار کشیدیم اومدیم هرچی فحش و بد و بیراه بود از ته دل نثارش کردیم... دیدم مامانم داره انواع رنگارو از خودش ساطع میکنه منم میگم چیه حالا طرفداریشو نکناااا دختره ایکبیری و دماغ گنده ازش متنفرم.. بعد نیم ساعت که اروم شدیم دخترش از آشپزخونه بلند شد گفت خاله زنگ بزنین مامانم بیاد دنبالم.
من 😦
خواهرم😖
مامانم😣
رفته بود همه چیو به مامانش گفته بود الانم باهامون حرف نمیزنه