برو پیش مشاور صحبت کن همفکری کن راهکار بهت میدن، نهایتا اگر شرایط نتونه عوض کنه آدمیزاد خودشو نگرشش رو و زاویه دیدش میتونه عوض کنه....هر چیزی غیر مرگ چاره داره عزیز من...برو کتاب انسان در جستجوی معنا رو لخون اثر دکتر ویکتور فرانکل، روانشناس معروف! داستان واقعی زندگیش ، وقتی تو جنگ جهانی دوم آدمهارو میریختن تو کوره های آدم سوزی و خیلی از سربازها نو اردوگاه خودکشی کردن، تنها ویکتور فرانکل و شاید چندنفر دیگه بودن ازین پدیده جون سالم بدر بردن، حتما پیشنهاد میکنم بخونی چون جزو اثر گذارترین کتابهای دنیا انتخاب شده، و دکتر فرانکل خودش صدها جایزه افتخاری از دانشگاههای دنیا گرفته ...
با خانواده ... و این که هرکاری کردم تا به اهدافم برسم .. ولی نشد که نشد...
اولا سعی کن باهاشون منطقی و اروم صحبت کنی با جنگ و دعوا که نمیشه بعدشم به اینده هم فکر کن که ازدواج میکنی میری سر خونه بخت به اینا فکر کن ارامش پیدا کنی
اما بنظرم این دو تا گوهر رو همیشه برای خودت حفظ کن
ممنون ازت مشاور کاری برا من نمیکنه.. این کتابایی رو کاش حداقل یکی دوهفته قبل میگفتی.. چون الا ...
هنوزم دیر نیست....شده همه ماها گاهی انقد حالمون بد بوده که همچین فکری اومدن تو سرمون، اما اگه بتونی مغلوب این فکر و ناامیدی نشی اونوقت هنر کردی و مار بزرگی کردی، الان سعی من تنها نباشی برو با یکی از دوستای صمیمیت حرف بزن..یا نهایت برو بیرون بشین تو پارک اصن، بشین گربه ها رو نگاه کن، اونام میان نزدیکت و خودشون لوس میکنند که نازشون کنی، اونوقت میبینی حتی حس نزدیکی یه حیوون بهت همون لحظه میشه معنی زندگیت...یا هر چیزی که برات معنی داره هر چند کوچیک، من نمیدونم خودت بهتر از هر کسی میدونی....ولی الان از شدت خستگی و ناامیدی که اینارو مبکی، یکم تحمل کن این حال هم میگذره...