اومدیم مهمونی توی یه روستا اصرار کردن شب شده اینجا بخوابید فردا صبح حرکت کنید
داشتیم میرفتیم خونه پدر شوهرم تو راه به اینا سر زدیم منو همسرم تو یه اتاق جداییم
ولی صدای رابطه دخترشون و نامزدش میاد🤦🏻♀️ صدای نفس نفس زدنشون حالم داره بهم میخوره 🤢 این چه کار زشتیه🤢
واقعا نمیفهمم چی بگم منو شوهرم جفتمون داریم عصبی میشیم شوهرم میخواست از اینجا بریم گفتم حالا دیگه خوابیدیم اینجا زشته بریم بگیم بهشون ما داریم میریم به بدبختی راضیش کردم خدا مرگم بده فقط چرا هیشکی بهشون چیزی نمیگه 🤢