سلام دخترا دیشب با شوهرم دعوای بدی داشتم من رفته بودم دکتر پوست و شب ساعت ۸ رسیدم خونه اینم از سرکار اومد بود روز کارگر بود واسش شیرینی محبوبش گرفته بودم بعدش رو بوسی کردم تبریک گفتم پسرمم صورتشو بوسید اینم هیچی نگف توبش پریود چای دم کردم نخورد سر پولی ک خواهرش بهمون قرض بود ب من داده بود بقیشم نقد داده بود ب شوهرم بحثمون شد ینی من سعی داشتم چیزیی نگم ولی دیگه عصبی شدم گفتم من ک پنهون نکردم چون حقوقشون نریخته بودن برداشتم دادم ب قرضیامون خودشم خبرداده خلاصه کلی بحث کردیم آخرش برگشت گف دیگه دوست ندارم