سلام دخترا دیشب با شوهرم دعوای بدی داشتم من رفته بودم دکتر پوست و شب ساعت ۸ رسیدم خونه اینم از سرکار اومد بود روز کارگر بود واسش شیرینی محبوبش گرفته بودم بعدش رو بوسی کردم تبریک گفتم پسرمم صورتشو بوسید اینم هیچی نگف توبش پریود چای دم کردم نخورد سر پولی ک خواهرش بهمون قرض بود ب من داده بود بقیشم نقد داده بود ب شوهرم بحثمون شد ینی من سعی داشتم چیزیی نگم ولی دیگه عصبی شدم گفتم من ک پنهون نکردم چون حقوقشون نریخته بودن برداشتم دادم ب قرضیامون خودشم خبرداده خلاصه کلی بحث کردیم آخرش برگشت گف دیگه دوست ندارم
نزدیک ب دوساعت گریه کردم از عصبی بودن زیاد ک چون دیسکمو عمل کردم دکتر گفته سهی کن خیلی عصبی نشی پای چپم رگش گرفت داشتم از درد میمردم اونم تو گوشی بود یه نگاه انداخت دید من دارم از درد زیاد گریه میکنم پامو ماساژ داد
پسش نزدم چون داشتم از درد میمردم بعدش ک دردم آروم شد بغلم کرد عذرخواهی کرد اینکه خیلی عصبی بودم اینطور گفتم معذرت خواهی کرد ولی دلم آروم نشد میخواستم امروز برم خونه مادرمینا ولی اونا هم شرایط خوبی ندارن
پسش نزدم چون داشتم از درد میمردم بعدش ک دردم آروم شد بغلم کرد عذرخواهی کرد اینکه خیلی عصبی بودم اینط ...
😔😔 قلب ادمو هزار تکه میکنن بعدم میکن معذرت میخایم. شوهر منم بدتر از اینارو میگه بعدم میگه به خریتا من نگاه نکن من چیزی تو دلم نیس ولی من دیگه نه میبخشم نه راضی ام
😔😔 قلب ادمو هزار تکه میکنن بعدم میکن معذرت میخایم. شوهر منم بدتر از اینارو میگه ...
شاید باورت نشه من تازه پریودیمو تموم گرده بود حموم نرفته بودم گف پاشو برو حموم حالت بهتر بشه بیا با اینکه سردرد شدید داشتم رفتم گفتم شاید یخورده آروم بشه سرم رفتم و اومدم حالم بهتر شده بود کلی بغلم کرده تو مال منی بیخود نمیزارم جایی بری جای تو اینجاس تو بغل من ولی هیچ از ابراز عشقو علاقش دلمو آروم نکرد